معضل اصلی در سازمانهای ایرانی نداشتن مدیریت استرتژیک است که اگر هم تعداد معدودی از سازمانها این برنامه را دارا باشند یا بر اساس مکتب پیش تدبیری از آن استفاده می کنند که در عصر حاضر کمترین بهره را خواهند برد و یا اعتقادی به مدیریت استرتژیک نداشته و هیچ منابعی را به آن تخصیص نمی دهند.
در سازمانهای ایرانی مدیریت استراتژیک وجهه سمبلیک به خود گرفته و در پی فشارهای دولتی یا مقررات دولتی به تدوین آن پرداخته که ممکن است به اجرا در نیاید و یا اصلا مورد ارزیابی قرار نگیرد.
پس برای شروع حل معضلات باید در پی برنامه استرتژیک برای سازمانها بود که این استراتژی زائیده اجرای فرایند مدیریت استرتژیک است.
اگر مدیریت استرتژیک انجام نشود بحران امری اجتناب ناپذیر است و وقتی در سازمانی بحران بوجود آید آنگاه نیازمند مدیریت بحران خواهیم بود.
وقتی مدیریت استرتژیک داشته باشیم بحران نداریم و نیازی هم به مدیریت بحران نیست به عبارتی از دری که مدیریت استراتژیک وارد شود از در دیگر بحران خارج می گردد.
به بیان دیگر عدم مدیریت استرتژیک باعث بحران می شود و برای عبور از آن به مدیریت بحران نیازمندیم. اما با مدیریت استراتژیک بحرانی وجود نخواهد داشت که نیازمند مدیریت بحران باشیم.